جدول جو
جدول جو

معنی عمل ران - جستجوی لغت در جدول جو

عمل ران
(بَ)
حاکم. متصدی عمل دیوانی. عملدار:
چون ژاله و صبا و شباهنگ همچنین
معزول روز باش و عمل ران صبحگاه.
خاقانی.
صانع زرین عمل، مهتر عالی شرف
در ید بیضا رسید دست عمل ران او.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملک ران
تصویر ملک ران
پادشاه، فرمانروا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمل کردن
تصویر عمل کردن
کار کردن، رفتار کردن، جراحی کردن، اثر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عامل جان
تصویر عامل جان
خدا، آخشیجان
فرهنگ لغت هوشیار
انجام دادن رفتار کردن انجام دادن: اقبال تو بلندی نمود و خدای تعالی به مصلحت خود عمل کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمل طراز
تصویر عمل طراز
عامل و متصدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمل دار
تصویر عمل دار
تحصیلدار و خراجدار و کسی که مالیات را جمع میکند و مامور دیوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمل دادن
تصویر عمل دادن
کار سپردن حکومت محلی را به کسی دادن، تولیت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمل خانه
تصویر عمل خانه
جای نشستن حاکم و عامل و دیوانخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملک ران
تصویر ملک ران
شهریار سلطنت کننده پادشاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمل دار
تصویر عمل دار
والی، حاکم، تحصیل دار مالیات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمل دادن
تصویر عمل دادن
((عَ مَ. دَ))
والی گردانیدن، ولایت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمل کردن
تصویر عمل کردن
کرنت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمل گرا
تصویر عمل گرا
Pragmatist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عمل کردن
تصویر عمل کردن
Function, Act, Fare, Operate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عمل کردن
تصویر عمل کردن
agir, se débrouiller, fonctionner, opérer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عمل گرا
تصویر عمل گرا
pragmatiste
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عمل گرا
تصویر عمل گرا
व्यावहारिकतावादी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عمل کردن
تصویر عمل کردن
handelen, reizen, functioneren, bedienen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عمل گرا
تصویر عمل گرا
pragmatista
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عمل گرا
تصویر عمل گرا
pragmaticus
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عمل کردن
تصویر عمل کردن
agire, fare, funzionare, operare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عمل گرا
تصویر عمل گرا
pragmatico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عمل کردن
تصویر عمل کردن
actuar, salir, funcionar, operar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عمل گرا
تصویر عمل گرا
Pragmatiker
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عمل کردن
تصویر عمل کردن
agir, sair, funcionar, operar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عمل گرا
تصویر عمل گرا
pragmatista
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عمل کردن
تصویر عمل کردن
działać, podróżować, funkcjonować, pracować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عمل گرا
تصویر عمل گرا
pragmatyk
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عمل کردن
تصویر عمل کردن
діяти , ходити , функціонувати , працювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عمل گرا
تصویر عمل گرا
прагматик
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عمل کردن
تصویر عمل کردن
handeln, sich schlagen, funktionieren, betreiben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عمل کردن
تصویر عمل کردن
действовать , делать , функционировать , работать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عمل گرا
تصویر عمل گرا
прагматик
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عمل کردن
تصویر عمل کردن
काम करना , कार्य करना , काम करना
دیکشنری فارسی به هندی